آلبر# کامو# (فرانسه)
نویسنده مشهور فرانسوی تبار، از جمله نویسندگان مشهور سوسیالیست و خالق کتاب مشهور بیگانه و برنده جایزه نوبل ادبیات می باشد.
تولد و کودکی
آلبر# کامو# در ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در دهکدهای کوچک در الجزایر به دنیا آمد. پدرش لوسین کامو یک سال بعد از به دنیا آمدن او در نبرد مارن در جنگ جهانی اول کشته شد و از آن به بعد آلبر همراه با مادرش (که اصالتاً اسپانیایی بود) به خانهی مادر مادریاش در الجزیره میرود. خانوادهی کامو جزو آن دسته از مهاجرانی بودند که از فرانسه برای گرفتن زمین و کشاورزی به الجزایر آمده بودند.
کودکی کامو در یک زندگی فقیرانهی طبقهی کارگری سپری شد. فقر، احترام به رنج و همدردی با بیچارگان را به او یاد داد. پسند خاطر غریزی کامو قناعت و بی پیرایگی بود. در جزیرهی فقر، خود را در خانهی خویش احساس میکرد.خود او گفته است که آفتاب الجزیره و فقر محله بلکور چه مفهومی برایش داشت: "فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست." او به موجب پافشاری لوئی ژرمن معلم مدرسه ابتداییاش بود که توانست تحصیلات متوسطه را ادامه دهد.
جوانی و خبرنگاری
کامو در طی سالهای ۳۰- ۱۹۲۸ دروازبان تیم دانشگاه الجزیره بود اما با تشخیص اولین آثار سل در ۱۹۳۰ او تبدیل به یک تماشاچی فوتبال شد.
در سال ۱۹۳۴ به حزب کمونیست پیوست که در آن وظیفهی عضوگیری از میان پرولتاریای عرب را بر عهده داشت. بعدها این حزب (به دستور شوروی استالینی)، کامو را به عنوان یک تروتسکیست محکوم و از حزب اخراج کرد (۱۹۳۶) لیسانس فلسفه را در سال ۱۹۳۵ گرفت در ماه مه سال ۱۹۳۶ پایاننامه خود را دربارهی فلوطین ارائه داد.
او در سال ۱۹۳۸ در روزنامهی تازه تأسیس الجزایر جمهوریخواه به عنوان خبرنگار آغاز به کار کرد. او تمام مقالههای خود را به صورت اول شخص مینوشت که تا آن زمان در شیوهی گزارشگری فرانسوی متداول نبود.
در سال ۱۹۳۹، مجموعه مقالاتی به عنوان "فقر قبیله" منتشر کرد.
ازدواج
در ۱۹۳۴ با سیمونهای ازدواج کرد که معتاد به مورفین بود. ازدواج آنها یک سال بعد در اثر خیانت سیمون خاتمه یافت. در ۱۹۴۰ با فرانسین فور ازدواج کرد.
میانسالی و ترک الجزایر
با نزدیکتر شدن جنگ جهانی دوم، کامو به عنوان سرباز داوطلب شد، اما به دلیل بیماری سل او را نپذیرفتند. او در این زمان سردبیر روزنامهی عصر جمهوری شده بود که در ژانویهی سال ۱۹۴۰ دستگاه سانسور الجزایر آن را تعطیل کرد. در مارس همان سال فرماندار الجزیره، آلبر کامو را به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی معرفی کرد و به او پیشنهاد کرد که شهر را ترک کند. در این هنگام کامو به پاریس رفت.
او کار خود را در روزنامهی عصر پاریس شروع کرد بعدها برای دوری از ارتش نازی به همراه دیگر کارمندان روزنامه، ابتدا به شهر کلرمون فران و سپس به شهر غربی بوردو نقل مکان کرد.
در ۱۹۴۲ کامو، رمان بیگانه و مجموعه مقالات فلسفی خود تحت عنوان افسانه سیزیف را منتشر کرد.
نمایشنامهی کالیگولا را در سال ۱۹۴۳ به چاپ رسانید. او این نمایشنامه را تا اواخر دههی پنجاه بارها بازنویسی و ویرایش کرد. در سال ۱۹۴۳ کامو کتابی را به نام نامههایی به یک دوست آلمانی نیز به صورت مخفیانه به چاپ رسانید.
فعالیت علیه نازیسم و پایان جنگ
در ۱۹دسامبر ۱۹۴۱ کامو اعدام گابریل پری را شاهد بود که این واقعه به قول خودش موجب متبلور شدن حس شورش علیه آلمانها در او شد. او در سال ۱۹۴۲ عضو گروه مقاومت فرانسوی به نام " نبرد " شد و در اکتبر ۱۹۴۳ به کمک دیگر اعضای گروه شروع به فعالیت روزنامهنگاری زیرزمینی پرداخت. وی در این گروه مقاومت با ژان پل سارتر آشنا شد. او یکبار هنگامی که سرمقالهی روزنامهی نبرد را به همراه داشت در یک بازرسی خیابانی دستگیر شد.
در سالهای پس از جنگ کامو به دار و دستهی ژان پل سارتر و سیمون دوبوار در کافه فلور در بلوار سن ژرمن پاریس پیوست. کامو بعد از جنگ سفری به ایالات متحده داشت تا در آنجا در مورد اگزیستانسیالیسم سخنرانی کند.
رمان طاعون نیز در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید که در زمان خود پرفروشترین کتاب فرانسه شد.
در سال ۱۹۴۷ کامو از روزنامهی نبرد بیرون آمد.
نمایشنامهی عادلها را در سال ۱۹۴۹ منتشر ساخت و اثر فلسفی خود به نام انسان طاغی را نیز درسال ۱۹۵۱ به چاپ رساند.
در سال ۱۹۵۲ مشاجراتی بین کامو و سارتر بعد از نوشتن مقالهای علیه کامو در مجلهای که سارتر سردبیر آن بود شروع شد.
در ۱۹۵۲ از کار خود در یونسکو استعفا داد زیرا سازمان ملل عضویت اسپانیا تحت رهبری ژنرال فرانکو را قبول کرده بود. در ۱۹۵۳ کامو یکی از معدود شخصیتهای چپ بود که شکستن اعتصاب کارگران آلمان شرقی را مورد اعتراض قرار داد.
فعالیت هایی برای الجزایر
در اوایل سال ۱۹۵۴ بمبگذاریهای گستردهای از جانب جبههی آزادیبخش ملی در الجزایر رخ داد. کامو تا پایان عمر خود مخالف استقلال الجزایر و اخراج الجزایریهای فرانسویتبار بود ولی در عین حال هیچگاه از گفتگو در مورد فقدان حقوق مسلمانان دست برنداشت.
در ۱۹۵۵ کامو مشغول نوشتن در روزنامه اکسپرس شد. او در طول هشت ماه ۳۵ مقاله تحت عنوان " الجزایر پاره پاره " نوشت.
در ژانویهی ۱۹۵۶ کامو برگزاری یک گردهمایی عمومی در الجزایر را عهدهدار شد که این گردهمایی مورد مخالفت شدید دو طرف مناقشه، جبهه تندرو فرانسویان الجزایر و مسلمانان قصبه، قرار گرفت.
کامو در آخرین مقالهای که در مورد الجزایر نوشت تلاش کرد از گونهای فدراسیون متشکل از فرهنگهای مختلف بر مبنای مدل سوئیس برای الجزایر دفاع کند که این نیز با مخالفت شدید طرفین دعوا روبرو شد.
از آن به بعد کامو به خلق آثار ادبی پرداخت و داستانهایی کوتاه که مربوط به الجزایر بودند را منتشر ساخت. او در عین حال به تئاتر پرداخت. دو نمایشنامه اقتباسی در سوگ راهبه اثر ویلیام فاکنر و جنزدگان اثر فیودور داستایفسکی از کارهای کامو در تئاتر بود که با استقبال زیادی روبرو شدند.
سقوط در سال ۱۹۵۶ به رشتهی تحریر درآمد.
در سال ۱۹۵۷ جایزهی نوبل ادبیات را برای نوشتن مقاله «اندیشه هایی درباره گیوتین» علیه مجازات اعدام، دریافت کرد. او از نظر جوانی دومین نویسندهای بود که تا آن روز جایزه نوبل را گرفتهاند.
مرگ
کامو در چهارم ژانویه ۱۹۶۰ در سن ۴۶ سالگی جان خود را در یک سانحه رانندگی نزدیک شهر سانس از دست داد. راننده ی خودروی فاسل – وگا دوست و ناشرش میشل گالیمار بود.
بخش هايي از كتاب بيگانه آلبر كامو
" در ابتدای زندانی شدنم ، چیزی که بر من بسیار ناگوار می آمد ، این بود که افکاری مانند افکار یک انسان آزاد داشتم . "
زندگی در یک جامعه ی توتالیتر هیچ تفاوتی با زندانی بودن ندارد ولی متاسفانه فرد زندانی از زندانی بودن خویش نا آگاه است و اوضاع و احوالش را صرفن زاییده ی شرایط می داند و به خصوص وقتی مشاهده می کند که در این وضعیت تنها نیست و همه ی آنانی که در اطرافش می بیند ، آن ها نیز ، در همین شرایط زندگی می کنند و چه بسا به این شرایط خو گرفته اند ، دچار نوعی از خودبیگانگی غریب می شود ؛ نمی تواند زندگی در وضعیت موجود را بپذیرد و از دیگر سو برای طرد نشدن از سوی جامعه ی سنتی و تجدد ستیز و مهم تر از آن اجبار قانونی جهت پذیرفتن اصول و قواعد حکومت توتالیتر مجبور می شود " شرایط " را بپذیرد ، شرایطی که باعث زنده به گور شدن روحیه ی آزاد و رهای شخص می شود و شخصیت و خرد فردی را از وی می گیرد و او را تبدیل به موجودی خوار و حقیر می نماید.
در قسمتی از کتاب زندان بان می گوید :
" درست برای همین موضوع است که شما را به زندان می اندازند . چطور ، برای این موضوع ؟ بله آزادی همین است . شما را از آزادی محروم می کنند . "
گفته اش را تایید کردم . به او گفتم : " درست است ، در صورت وجود زن تنبیهی وجود نخواهد داشت . "
" من نمی دانم گناه چیست . آن ها فقط به من فهمانده بودند که من مقصرم . "
" او ( کشیش ) باز می خواست با من از خدا حرف بزند . اما من به طرفش رفتم و سعی کردم برای آخرین بار به او بفهمانم که برای من وقت کمی باقی مانده است."
" با وجود این ، هیچ یک از یقین های او ( کشیش ) ارزش یک تار موی زنی را نداشت . "
" برایم فقط این آرزو باقی مانده بود که در روز اعدامم ، تماشاچیان بسیاری حضور یه هم برسانند و مرا با فریاد های پر از کینه ی خود پیشواز کنند .
آثار :
(1938) کالیگولا
(1942) بیگانه
(1942) افسانه سیزیف
(1947) طاعون
(1951) انسان طاغی
(1956) سقوط
(1935 - 1959) یادداشت ها
درباره کتاب بیگانه آلبرکامو...
برچسب : نویسنده : shahrbanookhanoom بازدید : 132